معنی جنگ و مبارزه
حل جدول
فرهنگ معین
(مص ل.) جنگیدن، کارزار کردن، (اِمص.) محاربه. [خوانش: (مُ رِ زِ) [ع. مبارزه]]
مترادف و متضاد زبان فارسی
جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد، جنگیدن، رزمیدن
لغت نامه دهخدا
مبارزه. [م ُ رَ زَ / رِ زِ] (از ع، اِمص) از مُبارَزَه عربی. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
فرهنگ عمید
جنگ کردن با یکدیگر برای شکست حریف،
برای رسیدن به هدفی تلاش کردن،
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ فارسی هوشیار
نبرد کردن با یکدیگر
فارسی به آلمانی
Gefecht, Schlacht (f)
گویش مازندرانی
پیکار، مبارزه، دعوا، زنگ فلزات
معادل ابجد
334